حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت،
که در این سکوت میتوان
یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را
و چه عاشقانه گرفته ایم
دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است،
گفتم عزیزم این چشمهای توست
که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا
فریاد عشق ما را شنیده اند،
هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست....
چه بی انتهاست
قصر عشق تو
و من چه خوشبختم
از اینکه اینجا هستم
در کنار تو
تویی که برایم
ز همه چیز بالاتریی
و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند....
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام تیر ۱۳۹۲ ساعت 16:49 توسط محمدومریم