سلام

امروز هم گذشت ولي حقيقتش برا من كه سخت گذشت!!!

برا مريم هم سخت گذشت......

خيلي هم براش سخت گذشت.......

ساعت 5 بود كه گوشيم زنگ خورد....

نگاه كردم ديدم شماره نفسم هست..

گوشي رو برداشتم...

ديدم مريم حرف نميزنه!!!

هر چي بهش گفتم چي شده حرف نميزد....

ناگهان فهميدم كه مريم داره گريه ميكنه!!

اولش ترسيدم.......گفتم نكنه گلم چيزيش شده باشه!!!!!!

بعد از چند دقيقه كه مريم صحبت كرد گفت كه دل نازش برام تنگ شده.......

ي چند دقيقه حرف زديم ومريم آروم شد...

بعدش هم گلم رفت سراغ درسش...........

ولي كلا امروز برامون روز سختي بود.....