صـدای مـردانه ات دلم را ميلرزاند


گوش هايم هميشه به انتظار شنيدن حرف هايت می نشيند...


دسـتان بزرگ و قوی ات مـرا ياد يک واژه می اندازدو..


 آن هم ” امـنيت ”است...


آغـوشت همچون دريـايی پـرتلاطم است


و مـن چـقدر غـرق شدن در اين دريـا را دوست دارم...


تـ ـو فـقط مـرد من بـمان


و مـن هـم قـول ميدهم


تا ابـدبـانوی تـمام لحظاتت باشم ....